تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

ايشالله با ني ني تو بغل بر ميگردم

سلام دوستاي خوب و مهربون من دارم ميرم بيمارستان تا اينكه فردا ني نيمو بغل بگيرم براتون دعا ميكنم شمام برا من و ني ني دعا كنيد . التماس دعا تا 10 روز نميتونم بيام چون ميرم خونه مامانم .عكساي تينا رو خاله ي تيانا ميذاره تو وب دخترش وندا اين ادرسشه :              www.vandaniniweblog.com  
20 آبان 1391

فرشته ام ميخواد زميني شه

سلام فرشته كوچولوي من قربونت برم كه قراره 3 روزه ديگه زميني شي و بياي تو كانون خانواده و گرماشو دو چندان كني امروز نوبت اخرين ويزيتم بود ،با خاله ميترا رفتيم معرفي نامه از بيمه گرفتيم و بعد هم رفتيم تا ويزيت شيم بعد از كلي انتظار دكتر چكمون كرد خدا رو شكر هم من خوب بودم و هم تو ميدوني وزنم به 78 رسيده حسابي ورم كردم ،طوريكه راه رفتن و نشستن و خوابيدن برام خيلي سخت شده اما چه ميشه كرد ،بايد تحمل كرد . امروز تشكيل پرونده هم دادم ،دكتر بيهوشي هم ويزيتم كرد و گفت كه به صلاحه كه بيحسي بگيرم اما من مخالفت كردم و گفتم ميخوام بيهوش باشم . قرار بر اين شد كه شنبه 20 ابان ماه صبح ناشتا برم بيمارستان و يه سري ازمايشهاي قبل عمل رو انجام بدم و...
17 آبان 1391

بدون عنوان

دلبند ماماني سلام نفسم عيدت مبارك گلم . 2-3 روزي كه بمناسبت عيد غدير تعطيل بود  از اهواز دختر عمه بابايي با خانواده اش اومدن خونمون . يه سر رفتيم تخت جمشيد و يه سر هم حرم شاهچراغ .اينبار هم تو يه زاير كوچولو بودي . نميدونم چرا اما با برخورد زايراي ديگه اين فكر به ذهنم رسيد كه شايد من تنها زن حامله اي بودم كه تو حرم بود اخه دلم شكسته بود و بي خجالت گريه ميكردم و همه ازم التماس دعا داشتن و بهم ميگفتن ني ني داري التماس دعا . تازه به شان و جايگاه والاي مادر بودن پي بردم و از خدا خواستم تا كمكم كنه تا مادر خوبي باشم همين الان مهمانها رفتن و فرصت كردم بيام پاي نت . هفته ديگه مثل امروز شما تمام زندگيم تو اين دنيا پا گذاشتي و منو ...
14 آبان 1391

دختر شيرينم

واي ماماني كم كم دارم يه مامان واقعي ميشم من كه خوابشو هم نميديدم  به اين زودي مامان شم چيزي ديگه نمونده تا چشماتو بدنت و موهاتو و تمام وجودتو لمس كنم خدايا چه احساس قشنگيه شكككككككككككككككككككككككككككككككررررررررررررررررررررررت هزاران هزار بار ديروز نوبت دكترم بود مثل هميشه وضعيت 2تامون خوب بود اون قلب كوشولوت مثل اهنگ زندگي برام ميزد و من با شنيدنش عشق ميكردم الهي كه قربونت برم دختركم  ديگه صبر همه تمام شده و همه دارن لحظه شماري ميكنن تا بدنيا بياي هر جا و همه جا حرف از تولد تو عزيزمه ايشالله سالم بياي تو بغلم نفسم يه جلسه ديگه نوبت دكتر دارم كه 4 شنبه هفته اينده 17 ابان ماه ميشه بعدشم كه تشكيل پرونده و زايمان ي...
9 آبان 1391
1